اگر ــ به تعبیر ساده لوحانه جهان باستان ــ انسان را در مرکز کائنات تصور کنیم، میتوانیم کشمکشها را براساس همین مرکزیت تقسیم کنیم. مطابق با این فرض، میشود گفت که کشمکش درونی همان «کشمکش فرد با خود» است، و همچنین، براساس همین فرض، میشود نتیجه گرفت که میتوانیم قائل به «کشمکش فرد با دیگری» هم باشیم. (فارغ از اینکه برای هر تقسیم چه لفظ و تعبیری به کار برود، مهمترین بخش این مبحث دریافت مفاهیم اصلی است، وگرنه بقیه دعوا بَرسرِ «عِنَب» و «انگور» و «اُزُم» و «استافیل» است.)
از طرف دیگر، کشمکش فرد با دیگری را میتوان ذیل کشمکش بیرونی هم تعریف کرد؛ یعنی برخلاف آنچه در نوشته قبلی آمد ــ که شخصیتْ درگیر کشمکش درونی بودــ در اینجا تمرکز کشمکش در بیرون از فرد است، و یکی از انواع کشمکش بیرونیْ کشمکش فرد با دیگری است. این دیگری میتواند یک نفر باشد یا یک خانواده، یا شخصیت اصلی با جمعیتی انبوه رودررو باشد.
برای نمونه، مطابق همان مثالی که در بخش قبلی بود، فرض کنید شخصیت اصلی داستان ما ــ که قصد دارد برای دیدن جهان، آن شهر نفرین شده کذایی را ترک کندــ مادری مالیخولیایی با ذهنی بیمار دارد. این زن، که از نظر روانی دچار تله رهاشدگی است، واهمهای عمیق از این دارد که مبادا پسرش روزی تصمیم بگیرد او را رها کند و تنها بگذارد.
در چنین وضعیتی، شخصیت اصلی داستان مانعی انسانی میبیند که درگیری و کشمکش با مادر خودش است. همین مانع را میتوان به چند نفر بسط داد؛ مثلا، به جای یک مادر بیمار، با خانوادهای عجیب طرف باشیم که برای خودشان لانهای مخوف درست کرده اند که هیچ کدام از اعضای خانواده اجازه ندارد محیط آن را ترک کند، یا ــ در گسترهای وسیع ترــ با آدمهای یک شهر طرف باشیم که خودشان را در یک قرنطینه ترسناک حبس کرده باشند و از ترس ویروسی کشنده به هیچ جنبندهای اجازه تردد ندهند.
بگذارید در این تعریف لایه به لایه عمل کنیم تا بتوان جهان تودرتوی کشمکش بیرونی را بهتر درک کرد. این کشمکش فرد با دیگری (یا دیگران) را میتوان به حالتهای مختلف فیزیکی و روانی تقسیم کرد؛ برای مثال، این کشمکش میتواند حالت جسمانی یا ذهنی داشته باشد.
در چنین وضعیت هایی، درگیری فرد با دیگری به صدمات و آسیبهای جسمانی منجر میشود. برای مثال، در شاهکار «اپرای شناور»، اثر جان بارت، صحنهای داریم که در آن شخصیت اصلی ــ که راوی رمان هم هست و در بحبوحه جنگ جهانی دوم به عنوان یک سرباز خدمت میکندــ طی یک درگیری، در یک چاله گیر میافتد که از قضا یک سرباز دشمن هم آنجا هست. این دو سرباز از دو جبهه متفاوت هرلحظه ممکن است به هم آسیب بزنند و دیگری را بکشند. این نمونهای از کشمکش بیرونی فرد با دیگری از نوع جسمانی است.
در حالت ذهنیِ این نوع از کشمکش، ممکن است وضعیتی مانند اتاق بازجویی داشته باشیم. دو طرف میز بازجویی، متهم و بازپرس نشسته اند. این دو نفر دنبال پیشی گرفتن از همدیگرند: بازجو سعی دارد حقیقتی را ازمیان گفتههای ــ و تناقض گوییهای ــ متهم بیرون بکشد تا مچش را بگیرد و دستش را رو کند؛ از طرف دیگر، متهم ــ بی گناه باشد یا گناهکارــ تلاش میکند سرنخی به بازجو ندهد تا دردسری برای خودش نتراشد و ــ اصطلاحاــ کارش بیخ پیدا نکند.
نمونهای از چنین کشمکشی را میتوان در انیمه «کاگویا-ساما: عشق جنگ است» دید. در این انیمه، دختر و پسری که به همدیگر علاقه دارند ابراز علاقه را نوعی ضعف میدانند و برای همین یک موش و گربه بازی طولانی را شکل میدهند تا همدیگر را وادار به اعتراف کنند: در ذهنشان، مدام نقشهای برای دیگری میکشند تا او را در دام بیندازند و خودشان را به هر فلاکتی میاندازند تا ــ اصطلاحاــ سوتی ندهند.
حالت سومی که برای این نوع از کشمکش میتوان تعریف کرد «عاطفی» است. با توجه به نکاتی که پیشتر گفته شد، نیازی به توضیح چندانی در این باره نیست؛ این حالتْ کشمکش را به زمین مسائل عاطفی میکشاند. همین مثال پیشین، یعنی انیمه «کاگویا-ساما»، را میتوان در این حالت هم دسته بندی کرد: کشمکش بیرونی فردی از نوع ذهنی و عاطفی، چراکه هر دو شخصیت اصلی ماجرا ازطرفی به همدیگر علاقه دارند و از طرف دیگر یک بازی ذهنی را شروع میکنند تا نشان دهند از دیگری زرنگتر و تیزتر هستند.
پس ترتیب لایههای کشمکش بیرونی فردی به این صورت شد؛ کشمکش فرد با دیگری یا دیگران در سه حالتِ مختلفِ جسمانی، ذهنی و عاطفی. به این ترتیب، دایره لغات و تعاریف گفتگو با همدیگر را گسترش میدهیم.
با احترام تمام به پروفسور نیلز بور، یکی از بنیان گذاران فیزیک نوین و یکی از بزرگترین دانشمندان تاریخ، و توصیه معروفش به دانشجویان در انتهای هر کلاس، اینکه تمام چیزی که در اینجا به شما گفته شد باید برایتان حکم سؤال را داشته باشد و نه اصل اساسی تغییرناپذیر.